غمت در نهانخانه ي دل نشيند
به نازي که ليلي به محمل نشيند
مرنجان دلم را که اين مرغ وحشي
ز بامي که برخاست، مشکل نشيند
خلد گر به پا خاري، آسان برآرم
چه سازم به خاري که در دل نشيند
به دنبال محمل چنان زار گريم
که از گريهام ناقه در گل نشيند
پي ناقهاش رفتم آهسته، ترسم
غباري به دامان محمل نشيند
به دنبال محمل، سبکتر قدم زن
مبادا غباري به محمل نشيند
عجب نيست خندد اگر گل به سروي
که در اين چمن، پاي در گل نشيند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدايي به شاهي، مقابل نشيند
طبيب از طلب در دو گيتي مياسا
کسي چون ميان دو منزل نشيند ؟!
طبيب اصفهاني
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت